مهارت ابراز وجود،قاطعيت و جرأت مندي

نويسنده:فريبا شکيبا




بيماري راضي کردن ديگران

مهارت جرأت ورزي،قاطعيت و ابراز وجود زير مجموعه ارتباط موثر،يکي از ده مهارت زندگي است که توسط سازمان جهاني بهداشت اعلام شده است.

قاطعيت چيست؟

اشکال در رفتار جرأت مندانه،چه مشکلاتي براي فرد ايجاد مي کند و آموختن اين مهارت چه فايده اي براي ما خواهد داشت؟
آيا تا به حال در شرايطي قرار گرفته ايد که علي رغم ميل خود مجبور به پذيرفتن خواسته ديگران باشيد،براي نمونه دوستي تلفن کرده و اظهار مي کند که مي خواهد جمعه به منزل شما بيايد در حالي که شما برنامه ديگري براي خود درنظر گرفته ايد.آيا مواردي پيش آمده که نتوانيد رنجش و ناراحتي خود را از ديگران بيان کنيد؟
آيا تا به حال در شرايطي قرار گرفته ايد که نتوانيد مخالفت و اعتراض خود خود را با نظر ديگران ابراز کنيد و حق خود را بگيريد؟
در فروشگاهي،فروشنده با چرب زباني و به زور مي خواهد جنس خود را بفروشد چه عکس العملي از خود نشان خواهيد داد؟
راننده تاکسي،دستگاه تاکسي متر خود را روشن نمي کند و شرم و خجالت به شما اجازه نمي دهد به او تذکر دهيد تاکسي متر را روشن کند و کرايه بيشتر از شما مي گيرد.به نظر مي رسد که تقريباً همه آدم ها،به ويژه در جامعه ما که کمتر به آموزش اين مهارت اهميت داده شده است،تجربه چنين مشکلاتي را دارند که در اين صورت گفته مي شود اين افراد در رفتار جرات مندانه مشکل داشته و افراد قاطعي نيستند.

جرات مندي چيست؟

تعاريف زيادي وجود دارد اما به طور کلي جرات مندي را مي توان توانايي ابراز صادقانه نظرات،احساسات و نگرش ها بدون احساس ترس و اضطراب دانست.جرات مندي هم چنين شامل دفاع فرد از حقوق خود به شکلي که حقوق ديگران پايمال نشود است.بنابراين در صورت عدم آشنايي به اين مهارت،دچار مشکلات جدي مانند ناتوانايي در نه گفتن شده که خود به مشکلات زيادي مانند اعتياد،انواع بزهکاري،بيماري راضي کردن ديگران و مهرطلبي منجر مي شود.هم چنين فرد به دليل نگرفتن حق خود و خشم ايجاد شده و سرکوب آن به انواع بيماري هاي روحي و جسمي مانند افسردگي،ياس،درماندگي،سردرد،فشار خون بالا، زخم معده،بيماري هاي قلبي و... مبتلا مي شود.
علاوه برآن،شخص با طلب نکردن حقوق خود، زور شنيدن،تحمل خواسته ها و نظرات ديگران در خانواده،محيط کار با رييس،مدير و همکاران و به طور کلي در اجتماع باعث سلطه جويي افراد ظالم و ايجاد ظلم که خاص اجتماع پدرسالار است،خواهد شد.
يکي از دلايل ظلم وجود بي عدالتي در هر جامعه اي عدم قاطعيت و جرات مندي افراد آن است که قادر به بيان نيازها،احساسات و افکار خود نيستند.
هدف از آموزش اين مهارت،در حقيقت جرات بيان احساس،فکر،عقيده و حل مشکلات از طريق گفت و گو است تا معناي حرف هاي ديگران را بفهميم و نسبت به کنترل احساس سلطه جويانه واکنش نشان دهيم تا به جاي رفتار پرخاشگرانه و منفعلانه رفتاري جرات مند داشته باشيم.با توجه به اهميت موضوع و بررسي عميق،اصولي و علمي اين مساله سراغ دکتر علي بابايي زاد، مشاور و مدرس TA (تحليل رفتار مقابل)شاخه روان درماني رفته و چکيده اين مصاحبه را در اختيار شما قرار مي دهيم.-در کتاب هاي روان شناسي بيماري راضي کردن ديگران،مهرطلبي و ناتوانايي در نه گفتن يک بيماري تلقي مي شود نظر شما در اين باره چيست؟
درواقع،در طبقه بندي بيماري هاي رواني درDSM،بيماري به نام راضي کردن ديگران نداريم ولي در طبقه بندي بيماري هاي اضطرابي و اختلال هاي شخصيتي نشانگاني وابسته به اين موضوع وجود دارد که يکي از آنها عدم قاطعيت فرد و جرات ورزي است.
فرد مهرطلب،در بيان احساسات،خواسته ها، آرزوها،افکار،عقايد و نگرش هاي خودش و در بيان آنچه مي خواهد داشته باشد يا نداشته باشد دچار مشکل است.درواقع اين افراد در بيان عدم خواستن يا عدم رضايت براي انجام کاري مشکل داشته و قادر به گفتن نه،نيستند و با بله گفتن هاي مفرط مي خواهند ديگران را از خود راضي نگه دارند و به احساس رضايت و آرامشي نه چندان سالم،دست يابند.

-اين ناتواني در"نه"گفتن چگونه باعث بيماري مي شود؟

فرد بله گو که از گفتن"نه"هراس دارد با بله گفتن هاي متوالي به افراد،قادر به رسيدگي نيازهاي اساسي زندگي خويش نيست و مدام در حال سرويس دادن به ديگران است،بنابراين چنين فردي از نظر عملکرد و يا کارآمدي فردي و اجتماعي در زمينه هاي مختلف شغلي،تحصيلي،خانوادگي و ارتباطي دچار مشکل شده و مي توانيم بگوييم چنين فردي دارد به سمت ناخوشي و عارضه مند شدن پيش مي رود.فرد از مسايل شخصي خود عقب افتاده بنابراين کم کم احساس اجحاف مي کند،زيرا اهداف فرضي که براي خودش درنظر گرفته بود،ناديده گرفته شده و نظريات،اهداف و درخواست هاي ديگران جايگزين زندگي او مي شود که از سوي ديگر،امکان دارد در قبال خدماتي که به ديگران مي دهد به انتظاراتي که غالباً تاييد نوازش است،نياز پيدا کند و اگر اين انتظارات برآورده نشود امکان رنجش به وجود مي آيد.حالا ما با انساني مواجه هستيم که دچار ناکارآمدي شده و احساس رضايت مندي عمومي از خودش پايين آمده رنجيده و به سمت ناخوشي رواني پيش مي رود وحالا اين فرد آن قدر ناکارآمد و غمگين شده که ما آن را به عنوان يک بيمار افسرده شديد مي شناسيم.

-چه عواملي باعث عدم قاطعيت و جرات ورزي شده و باعث مي شود فرد قادر به گفتن نه،نباشد؟

دلايل روان شناختي عميق،پيچيده و چندين عاملي وجود دارد که از مهم ترين آنها رابطه بچه با والدين در زمان کودکي است.تاريخچه زمان کودکي،اينکه کودک در چه خانواده اي رشد کرده و نظر پدر و مادر مورد قاطعيت چه بود ،در قاطعيت کودک موثر است.

-آگاهي و عملکرد مردم در برخورد با مسايل قاطعيت و نه گفتن را چگونه ارزيابي مي کنيد؟

به عقيده من،در جامعه ما گاهي تعارفات زيادي خودنمايي مي کند و بسيار پيش مي آيد که زير اين تعارف ترس از نه گفتن وجود داشته باشد.درواقع افراد،آن چيزي را که واقعاً در ذهنشان وجود دارد،بيان نمي کنند که بعضي از نويسندگان جامعه ما را جامعه اي مهرطلب و تاييد طلب تلقي مي کنند که در آن مهارت هاي الگوي رفتار قاطع و جرات مندانه است.

-تربيت خانوادگي چه نقشي در کسب مهارت جرات مندي و قاطعيت ايجاد مي کند؟

در يک جامعه پدرسالار ما با نوع والديني روبه رو هستيم که به عنوان بخشي از فرهنگ مدام چوب به دست ايستاده و تا فرد اشتباه کند او را مورد سرزنش،توهين و تحقير قرار مي دهد.در چنين نظامي تفکر نقاد ضعيف است و سيستم فرمان و اجرا قوي است،بنابراين کسي جرات سرپيچي و نقد و بررسي ندارد.به طور کلي در نظامي که تفکر نقاد وجود دارد آن نظام مبني بر"بالغ"است و اصولاً فکر کردن با نقد و بررسي توام است و در يک جامعه سنت زده به فرد اجازه فکر کردن و نقد و بررسي داده نمي شود.تفکر نقاد همان تفکر خلاق است و به انسان هايي تعلق دارد که تمدن و دنيا را به اين شکل مدرن و کنوني شکل مي دهند و در يک جامعه خيلي کوچک تر مانند خانواده اي که پدرسالاري بر آن حاکم است اعضاي خانواده کمتر فرصت و اجازه نقد و بررسي و ابراز پيدا مي کنند.منظور از پدرسالاري،هر شيوه و ايدئولوژي است که مورد نقد و بررسي قرار نگيرد و افراد آن خود را مجبور به انجام فرمان ها بدانند و کسي جرات ابراز عقيده،احساس فکر و نيازهاي خود را نداشته باشد چون در صورت ابراز آن فرد احساس آرامش تاييد و نوازش را از دست خواهد داد.
در يک خانواده پدرسالار و تماميت خواه که اجازه فکر کردن و نقد توسط پدر و مادر داده نمي شود کودک در معرض مجازات،تنبيه،توهين،سرزنش يا بي محلي يا نوازش منفي يعني طردشدگي شديد قرار مي گيرد.بنابراين در اين خانواده،فرزند بايد تنها گوش کرده و فرمان ها را اجرا کند تا مورد نوازش و محبت قرار گيرد که نه گفتن و اعتراض مفهومي ناپسند خواهد بود و بچه ها در بستر ترس بزرگ مي شوند و در بزرگسالي نيز از همين الگو براي بقاي رواني خود استفاده مي کنند.بنابراين در چنين سيستم بسته والد گونه اي،به دليل تعصبات حاکم بر آن فرد سخت تر مي توانند نه بگويند و رفتار قاطعانه داشته باشد.چنين شخصي مطيع شده و حالات سازگاري و فوق سازگاري پيدا کرده که مي تواند يکي از عوامل موجه بيماري هاي رواني باشد.
از ديدگاه TA (تحليل رفتار متقابل)آن را چگونه ارزيابي مي کنيد؟نظر والدين در مورد قاطعيت و نوع رفتار او با کودک چه تاثيري در بزرگسالي در عدم توانايي در نه گفتن خواهد داشت؟
از ديدگاه تحليل رفتار متقابل برخي از الگوهاي رفتاري يک فرد بزرگسال ريشه در زمان کودکي دارد.يک بچه خردسال،نيازمند تاييد و نوازش والدين خود است و بيشتر بر اساس احساسات و عواطفش تصميم مي گيرد و دنيا و اطرافيانش را مي سنجد و نتيجه گيري مي کند درضمن سريع بقاي رواني اش را از دست مي دهد و نيازمند آن است که از هر طريقي که شده از خودش محافظت کند و بقا حاصل نمايد.سيستم تربيتي و الگوهاي فرهنگي حاکم خانواده اي که به فرزند اجازه تفکر و ابراز احساس و عقيده نمي دهند،او را به سمت سازگاري سوق مي دهند.
يعني پدر و مادر بيشتر از حالت من"والد"خود فرامين را صادر مي کنند و فرزند بايد از حالت من "کودک"مطيع و سازگار،فرمان پذير باشد و اگر فرامين مورد نقد قرار گيرند،بنا به تجربه قبلي،امکان توبيخ و سرزنش و القا احساس گناه مي رود و با فرمان برداري امکان نوازش مثبت از طرف والدين بيشتر مي شود.بعدها فرد به عنوان يک بزرگسال،به جاي رفتار قاطعانه،طبق الگوي زمان کودکي به حالت من "کودک"خود رفته و در مقابل ديگران بله گو مي شود و توان تفکر نقاد و يا حداقل ابراز آن را از دست مي دهد.
آنچه ذکر کردم الگوي فوق العاده ساده شده اي براي مخاطبان شماست.

-آيا مي توان گفت يکي از دلايل بيماري راضي کردن ديگران و مهرطلبي کمبود عاطفي و نوازشي است که فرد در دوران کودکي به دست نياورده است؟

افراد مهرطلب افرادي هستند که جست و جوگرانه با دهاني به دنبال نوازش و محبت ديگران هستند. فرد مهرطلب عشقي را جست و جو مي کند که در آن آزادي اش را از دست بدهد و از جايي که آزادي مساوي با مسووليت است،مسووليت انتخاب و پذيرش تمام طبعات آن،بنابراين چنين فردي از پذيرش آزادي مضطرب مي شود.
فردي که کم نوازش ديده خودش را دوست ندارد.مسلماً چنين فردي رابطه خوبي هم با خودش ندارد او محتاج اين است که ديگران به او بگويند تو خوبي.
او مي خواهد اين نوازش را از محيط بيرون دريافت کند.يعني ديگران او را کنترل مي کنند و منبع کنترل شده دروني شده اي ندارد.چنين فردي به دنبال آن است که براي کسب احترام،نوازش و احساس خوب،براي ديگران تبديل به يک ماشين سرويس شود چون هرگز نيازهاي خودش را نمي داند و چون نمي تواند خودش را قبول کند دچار اضطراب مي شود.از جايي که ارزش هاي انساني در او ناديده گرفته شده است،به او داده نشده است،نشنيده يا در محيط آموزشي و خانواده به او ياد داده نشده است يا او ياد نگرفته است.چنين فرد مهرطلبي مسلماً روزي هويت خودش را از دست مي دهد و براي اينکه ديگران دوستش داشته باشند به يک ماشين بله گو تبديل مي شود.نکته مهم اين جاست وقتي فردي وارد رابطه اي مي شود که فرديت و هويت خود را از دست بدهد شک نکنيد زماني رابطه را کنار مي گذارد تا فرديت از دست داده اش را به دست آورد.

-چه تفاوتي بين مهرطلبي و مهراصيل وجود دارد؟

مهر اصيل فلسفه عميقي دارد و داراي اصولي است که ريشه در روان شناسي وجودگرا دارد و اولين اصل آن اين است که من به آن کس که بخواهم مهر مي رسانم و پاسخ آن را که رضايتي عميق است در لحظه دريافت مي کنم و ديگر چشم داشتي در پس آن نخواهم داشت.فردي که داراي مهر اصيل است اگر به ديگران بله بگويد از انجام آن لذت مي برد اما فرد مهرطلب چون مي ترسد بله مي گويد و از نظر رواني نيازمند است.

-چگونه "نه" بگوييم؟

هدف از آموزش مهارت جرات ورزي و نه گفتن به معناي توجه به خودشيفتگي و خودخواهي نيست.بلکه بايد دانست انسان ها همان گونه که در مقابل خود براي موفقيت وظايف و مسووليت هايي دارند در مقابل ديگران مانند خانواده، دوستان، همکاران،بستگان،نيازمندان،به طور کلي افراد جامعه هم مسووليت هايي دارند که نبايد آن را فراموش کنيم و بهترين شيوه سالم در ارتباطات تعادل در برآوردن نيازها و خواسته هاي خود و ديگران است.
معتقدم يکي از دلايل مشکلات جوامع مدرن امروز که به انواع بيماري هاي روحي و جسمي مبتلا شده اند.خودخواهي و خودشيفتگي و اهميت ندادن به مسووليت هاي فرد در مقابل اجتماع است.مهارت رفتار قاطعانه،آشنا شدن با حقوق خود و ديگران است و بهترين شيوه نه گفتن براي اينکه باعث ناراحتي و رنجش طرف مقابل نشويم،جرات مندي همدلانه است.در اين روش ها ما ضمن ابراز عقيده خود،احساسات و عقايد فرد مقابل را هم درنظر مي گيريم.مثلاً تصور کنيد دوست شما روز بسيار بدي داشته است و تمام دلخوشي او اين است که شب به منزل شما بيايد زماني که مي گويد،خيلي دلم گرفته،شب منزل هستي که بيايم.گفتن اين که،نه نيستم باعث رنج و ناراحتي او خواهد شد بنابراين مي توانيد به شيوه جرات مندي همدلانه بگوييد:اي کاش منزل بودم(همدلي)و مي توانستم برايت کاري بکنم.حتي مي توانيد از او دلجويي کرده و زمان ديگري به او پيشنهاد کنيد و در حد توان مشکل او را حل کنيد.

-چگونه جرات مندانه رفتار کنيم؟

به عنوان پايه آموزش مهارت هاي جرات ورزي و ابراز وجود بايد بدانيم که تمام انسان ها از حقوق يکسان و برابر برخوردار هستند و بايد بتوانند ضمن حفظ ادب و احترام،نظر خود را ابراز کنند و به حقوق خود دست يابند.در زير به بعضي از اين حقوق فردي و اجتماعي اشاره مي شود.
1-شما حق داريد با احترام با شما برخورد شود.
2-شما حق داريد در زندگي خود به صورت مستقل تصميم بگيريد.
3-شما حق داريد از ديگران عاقلانه و منطقي توقعاتي داشته باشيد.
4-شما حق داريد درخواست هاي نامعقول ديگران را بررسي و رد کنيد.
5-شما حق داريد احساسات،نظرات و عقايد خود را بيان کنيد.
6-شما حق داريد اشتباه کنيد و مسووليت اشتباه هاي خود را بپذيريد.
7-شما حق داريد از ديگران بخواهيد رفتارهاي نامطلوب خود را تغيير دهند.
يک کليد طلايي براي ايجاد ابراز وجود:خودتان را همان طور که هستيد بپذيريد و براي تغيير در کاستي هاي خود و براي ابراز عقيده خود در يک جمع اطلاعات خود را در مورد موضوع مورد نظر تا آن جا که مي توانيد کامل کنيد وعلاوه بر آن،با ديگران ارتباط اجتماعي برقرار کرده و بدانيد با هر بار حاضر شدن و رويارويي با جمع مي توانيد توانمندي خود را بالا ببريد.هرچند ممکن است در ابتدا اشکالاتي وجود داشته باشد اما به مرور اين نقايص و کاستي ها برطرف مي شود.
منبع:مجله ي موفقيت شماره 165